شب ها از صدای هق هق سطل زباله ی اتاقم خوابم نمیبرد...
من هر شب قبل از خواب...حرفهایم را روی کاغذهای چک نویس وبه درد نخور می نویسم...
بعد مچاله میکنم و در سطل زباله می اندازمشان...
سطل زباله ی مهربانم تاصبح برایم اشک می ریزد...
نظرات شما عزیزان:
پاسخ: D: ;;)
حالا کاری با اضافه کردن جمله ی دوم ندارم اما سطر های بعدی واقن اضافن .
از شدت فاجعه کم میکنن
پاسخ: تاحدودزیادی حق باشماست... :)
والا تو نفر برام نگین کامنت میزارن هردو بدون آدرس و خصوصی. قبلنا از طرز نوشته تون میفهمیدم شما کدومی . الان نمیدونم .
اگه شمایی که حدس زدم کدوم کامنتو میگین ؟ منتظر روز تولدم هستمو جشنو ... ؟
پاسخ: بله من بودم... خب من که همیشه اسممو انگلیسی مینویسم... :)
سطل زباله ؟؟
هه هه
یاد وقتایی افتادم ک میرم جلو عمه و میگم خانم معلم عزیز ...
چ تشبیه ناخوش آیند و بی ربطی
در هر حال
سطل زباله اول و آخرش سطل آشغاله
ولی
از اون جایی ک این روزا تعریفا یکم جا ب جا شده
ترجیح میدم ذهنم آشغال دونی باشه
آممممممم
چیزی راجع ب سوفسطایی ها میدونی ؟!
پاسخ: آره دیگه!یه سری افرادی هستن مث تو که از عرب عصرجاهلیت داغون ترن...! فرقی نمی کنه ترجیح بدی یانه!در هر صورت ذهنت آشغال دونیه عزیزدلم... :) ;) :*
برای شروع پنج شنبه خیلی خوب بود ؛؛)
پاسخ: چاکریم داداش! :* =)))
پاسخ: طفلکی...
پاسخ: نمیخوام :|
موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،